آموزه های جنگ تحمیلی ۱۲ روزه پارلمان ایران دات کام: آموزه اصلی جنگ 12 روزه این است که قدرت ملی ایران درپیوند مردم و حاکمیت نهفته است. رویکردهایی چون بیانیه اخیر جبهه اصلاحات نشان می دهدکه بخشی ازجریان های سیاسی نتوانسته اند از نجربه های جدید درس بگیرند. به گزارش پارلمان ایران دات کام به نقل از خبرگزاری مشرق، داود منظور رئیس سابق سازمان برنامه و بودجه طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت: تجربه جنگ تحمیلی ۱۲ روزه، نه فقط یک رویداد نظامی، بلکه نقطه عطفی در سیر تحولات حکمرانی در ایران بود. این جنگ در شرایطی رخ داد که مشکلات اقتصادی و معیشتی در اولویت مسایل کشور بوده و سرمایه اجتماعی دولت به صورت محسوسی افت کرده بود. با این وجود، واکنش مردم ایران و همگرایی آنان با حاکمیت نشان داد که ظرفیتهای عظیمی در جامعه برای ارتقاء کیفیت حکمرانی و سرمایه اجتماعی وجود دارد. بر مبنای نظریه مولر (۱۹۷۱) و دیگر نظریه پردازان ادبیات علوم سیاسی، رفتار مردم در جنگ تحمیلی ۱۲ روزه را می توان در قالب الگوی «وحدت حول پرچم» توضیح داد که بر مبنای آن در شرایط تهدید خارجی، مردم حتی درصورتیکه از برخی سیاستهای داخلی ناخرسند باشند، به دفاع از نظام سیاسی خود روی می آورند. در ایران، این همگرایی فراتر از یک واکنش مقطعی بود. مردم در این۱۲ روز با رفتارهایی چون خرید به اندازه نیاز، مشارکت در شناسایی جاسوسان و نفوذیان، همراهی در جبهه رسانه ای و مطالبه تقویت قدرت بازدارندگی نشان دادند که حاضرند در مقابل تهدید خارجی، از نظام سیاسی کشور حمایت کنند. این پدیده در عمل فاصله میان کوشش های بیگانگان برای ایجاد فاصله میان «ایران» و «جمهوری اسلامی ایران» را در ذهن مردم کم کرد و نوعی یگانگی هویتی را به همراه داشت. از منظر الگوهای نظری حکمرانی، این تجربه نشان داد که تقویت «حکمرانی مشارکتی» نه یک انتخاب بلکه یک ضرورت در شرایط امروز ایران است. حکمرانی مشارکتی بر مبنای اصل مردم باوری، استفاده از ظرفیت نهادهای اجتماعی و تقویت سرمایه اجتماعی در تصمیم گیری ها تعریف می شود. این مفهوم با رهنمودهای مقام معظم رهبری در «بیانیه گام دوم انقلاب» هم همسو است، آنجایی که ایشان تاکید می کنند «جوانان موتور پیشران کشور در همه میدان های اساسی اند» و آینده ایران با مشارکت آگاهانه مردم رقم می خورد. در این چارچوب، یادداشت حاضر تلاش می کند آموزه های جنگ تحمیلی ۱۲ روزه را در چهار حوزه اصلی اقتصادی، اجتماعی، نظامی– امنیتی و سیاست خارجی بررسی نموده و در نهایت روشهایی برای پیشرفت پارادایم حکمرانی کشور ارایه کرده و به تبیین شاخص هایی برای الگوی حکمرانی مطلوب بعد از حکمرانی جنگ ۱۲ روزه بپردازد. آموزه های اقتصادی جنگ ۱۲ روزه به وضوح نشان داد که تاب آوری ملی ایران صرفاً تابع عوامل و متغیرهای معیشتی و رفاهی جامعه نیست. در حالی که کشور در شش سال قبل با تورم مزمن بالای ۴۰ درصد مواجه بوده است، خیلی از مفسرین انتظار داشتند که بحران امنیتی در شرایط جنگی به بروز ناآرامی های اجتماعی بینجامد. اما رفتار مردم خلاف این انتظار را نشان داد. خانوارها با خرید به قدر نیاز و پرهیز از احتکار خانگی، به دولت کمک کردند تا چرخه توزیع کالاها مبتلا به اختلال نشود. این رفتار سرمایه اجتماعی بزرگی است که باید در سیاستهای رفاهی و حمایتی نهادینه شود. مع الوصف، نباید فراموش کرد که با وجود این رفتار هوشمندانه از جانب مردم فهیم کشور، مساله تورم یک چالش جدی است که رفاه و معیشت عمومی را بشدت تهدید می کند و بی برنامه بودن نسبت به آن می تواند به پاشنه آشیل نظام حکمرانی تبدیل گردد. طبعاً، بدون اصلاحات بنیادین اقتصادی و کنترل تورم در محدوده تاب آوری، سرمایه اجتماعی به وجود آمده در جنگ تحمیلی ۱۲ روزه امکان دارد صدمه ببیند. طبق آمار رسمی، نرخ تورم سالانه در تمام سالیان ۱۳۹۸ تا ۱۴۰۲ بیشتر از ۴۰ درصد بوده و رکورد تورم با نرخ ۴۷.۱ درصد در سال ۱۳۹۹ ثبت شده است. هرچند تورم سالانه از نیمه دوم سال ۱۴۰۲ رو به کاهش گذاشت و در سال ۱۴۰۳ به ۳۲.۵ درصد رسید، اما روند صعودی تورم نقطه به نقطه از نیمه دوم سال ۱۴۰۳ اخطار می دهد که متوسط نرخ تورم سالانه تا پایان ۱۴۰۴ می تواند مجدداً به مرز ۴۰ درصد نزدیک شود. اصلاح نظام بانکی اولین اولویت برای کنترل تورم است. بانکهای ایران با معضل ناترازی ترازنامه، اضافه برداشت از بانک مرکزی و عدم رعایت نسبت کفایت سرمایه مواجه اند. به گزارش بانک مرکزی (۱۴۰۲)، بیشتر از ۵۰ درصد منابع شبکه بانکی درگیر دارایی های منجمد است. این وضعیت، نه فقط توان حمایت بانکها از تولید را کاهش داده بلکه تورم را هم تشدید کرده است. ایجاد بانکهای تخصصی برای دفاع از بنگاه های کوچک و متوسط، انضباط بخشی به اضافه برداشت ها و اعمال نظارت بر نسبت سرمایه، از الزامات اصلاح نظام بانکی است. در حوزه تجارت خارجی، جنگ ۱۲ روزه بار دیگر نشان داد که وابستگی شدید به واردات کالاهای واسطه ای و سرمایه ای از چند کشور معدود، صدمه پذیری اقتصاد ایران را زیاد می کند. در صورت هرگونه اختلال در روابط با این کشورها یا تحریم های ثانویه، این وابستگی می تواند بحران زا باشد. بنابراین، اصلاح سیاستهای ارزی، تنوع بخشی به مبادی واردات و مقاصد صادرات و دفاع از تولید داخلی باید همزمان دنبال شود. ناترازی بودجه دولت هم از دیگر چالش های اساسی است. در سال ۱۴۰۳ بیشتر از ۳۵ درصد منابع بودجه از محل استقراضی تأمین شده است که این روند عامل اصلی تورم ساختاری است. بدون اصلاح نظام مالیاتی، کاهش هزینه های غیرضرور و حرکت بسمت بودجه ریزی مبتنی بر عملکرد، هیچ اصلاح دیگری در اقتصاد پایدار نخواهد بود. به طور خلاصه، آموزه اقتصادی جنگ ۱۲ روزه اینست که تاب آوری ملی بیشتر از آن که به حمایت های خارجی وابسته باشد، به اصلاح ساختارهای اقتصادی داخلی بستگی دارد. مشارکت مردم در مدیریت مصرف و تحمل سختی ها، تنها زمانی تداوم خواهد یافت که مردم آثار ملموس اصلاحات اقتصادی را در زندگی روزمره خود مشاهده کنند. آموزه های اجتماعی یکی از برجسته ترین پیام های جنگ ۱۲ روزه، نمایش وحدت و همدلی اجتماعی بود. در این ایام، شکاف های سیاسی و اجتماعی تا حد زیادی کمرنگ شد و مردم حول هویت ملی و دینی مشترک گرد آمدند. شعارهایی چون «ایران وطن ماست» و «ایران حسینی» در شبکه های اجتماعی بازتاب گسترده ای یافت و نشان داد که هویت ملی و هویت سیاسی در ذهن مردم یکی شده است. تهدید وجودی ناشی از حمله صهیونیستی، با فعال سازی حافظه تاریخی مقاومت از چالدران تا دفاع مقدس، گسل های اجتماعی را بطور موقت مسدود کرد. داده های میدانی نشان میدهد ۷۸ درصد شهروندان تهرانی در نظرسنجی های خرداد ۱۴۰۴، «حفظ تمامیت ارضی» را فراتر از اختلافات سیاسی اولویت خود اعلام نمودند. این پدیده نشان میدهد که تهدید خارجی، سرمایه اجتماعی را از حالت نهفته به فعال تبدیل میکند. در همین ارتباط اقلیت های دینی همچون کلیمیان تهران و ارامنه اصفهان با بیانیه ها و تجمعات خود، هویت ایرانی را بر هویت مذهبی مرجّح دانستند. بعلاوه، جریان طیف اصلاح طلب با انتشار سرمقاله ای در روزنامه شهروند تحت عنوان «خط سرخ وطن» و طیف اصولگرا در خبرگزاری فارس با طرح «جنگ، ممیزه های ساختگی را محو کرد» گفتمان واحدی ایجاد کردند. بر مبنای پژوهش های مؤسسه روان شناسی اجتماعی تهران، دو عامل کلیدی می تواند این همبستگی را توضیح دهد: یکی فشار هنجاری ناشی از ترس از طرد اجتماعی در صورت عدم پیوستن به جبهه وحدت، و دیگری «همانندسازی فرافکنانه» ناشی از تقویت حس «سرنوشت مشترک» تحت تاثیر تجربه جمعی رنج غیرنظامیان بخصوص شهادت کودکان. همگی این عوامل شکست استراتژی تفرقه افکنی دشمن را بدنبال داشت. اسناد به دست آمده از عوامل موساد در کرمانشاه (تیر ۱۴۰۴) نشان میدهد برنامه ریزی برای تحریک اعتراضات با شعارهای ضدحکومتی در ایستگاه های مترو و حمله به پاسداران با سلاح های سرد توسط گروههای نفوذی با مقاومت شهروندان مواجه گردید. از دیگر نمودهای اجتماعی این جنگ، مشارکت فعال مردم در امنیت داخلی بود. گزارش های رسمی نشان میدهد که ده ها شبکه خرابکاری و جاسوسی در طول این مدت با کمک گزارش های مردمی شناسایی شدند (وزارت اطلاعات، ۱۴۰۳). این سطح از مشارکت اجتماعی نشان داد که امنیت، زمانی پایدار می باشد که مردم آنرا وظیفه خود بدانند. همچنین باید به تغییر نگرش عمومی نسبت به قدرت نظامی و بازدارندگی اشاره نمود. برخلاف گذشته که بخشی از افکار عمومی از هزینه های نظامی انتقاد می کردند، در جریان جنگ ۱۲ روزه، مطالبه تقویت توان نظامی به یک خواست عمومی تبدیل شد. حتی در بعضی نظرسنجی های غیررسمی، بیشتر از ۶۰ درصد مردم خواهان سرعت بخشیدن به توسعه بازدارندگی هسته ای شدند. این تغییر نگرش، فرصتی تاریخی برای طراحی سیاستهای دفاعی مبتنی بر خواست عمومی است. در این میان، نقش مقام معظم رهبری در هدایت افکار عمومی و تقویت روحیه ملی برجسته بود. ایشان علاوه بر این که راهبری کلان نظامی- امنیتی مستقیم جنگ را در بالاترین وجه محقق ساختند، از نظر اجتماعی- فرهنگی هم با سخنرانی های بهنگام و تاکید بر «وحدت کلمه» و «مقاومت فعال»، توانستند انرژی اجتماعی را در راه همبستگی ملی هدایت کنند. رهبری نه فقط از نیروهای مسلح به عنوان «ستون فقرات امنیت ملی» حمایت کردند، بلکه با خطاب قراردادن همه اقشار جامعه – از جوانان و دانشجویان گرفته تا اقلیت های دینی - فضائی ایجاد نمودند که هر فرد احساس کند بخشی از جبهه ملی- مقاومتی است. از منظر روان شناختی، این مواضع، مشروعیت و همبستگی نظام را به بهترین شکل تقویت کرد و به کنشگران اجتماعی این پیام را داد که پایداری کشور تنها در گرو همبستگی و تبعیت از راهبرد کلان مقاومت است. به همین دلیل، خیلی از رسانه های داخلی و حتی منتقد، موضع گیری های رهبری را به عنوان «کانون وحدت» بازنشر کردند. در عمل، رهبری در جنگ ۱۲ روزه با تشکیل همگرایی اجتماعی و پیشگیری از شکاف های درونی در شرایط تهدید خارجی نقشی مشابه حضرت امام (ره) در دوران دفاع مقدس را ایفا نمودند. آموزه های نظامی- امنیتی در حوزه نظامی، جنگ ۱۲ روزه نشان داد که بازدارندگی ایران واقعی و کارآمد است. حملات موشکی و پهپادی ایران به اهداف دشمنان سبب شد طرف مقابل از تشدید ادامه درگیری پرهیز کند. این تجربه بار دیگر ثابت کرد که در منطقه پرآشوب غرب آسیا، بدون قدرت نظامی، امنیت ملی قابل تضمین نیست. از منظر امنیتی، مشارکت مردم نقش تعیین کننده ای داشت. مردم نه فقط در حوزه اطلاعاتی فعال شدند، بلکه در مدیریت روانی بحران هم همراهی کردند. کاهش شایعات، بازنشر اخبار رسمی و همکاری با رسانه های ملی، نمونه هایی از این همراهی بود. این وضعیت نشان میدهد درصورتیکه اعتماد متقابل میان مردم و نهادهای امنیتی حفظ شود، امنیت مردمی در ایران قابلیت تحقق خواهد داشت. نکته مهم دیگر، ضرورت هماهنگی نهادی بود. در ایام ابتدائی بحران، پیام های متناقضی درباره ی خسارات و واکنش ها منتشر گردید که می توانست به بی اعتمادی مردم بینجامد. این تجربه نشان داد که ایجاد یک «قرارگاه واحد رسانه ای- امنیتی» برای مدیریت بحران ضروریست. از منظر منطقه ای، جنگ ۱۲ روزه موقعیت ایران را به عنوان یک قدرت نظامی تثبیت کرد. پیام این جنگ برای همسایگان روشن بود: هیچ معادله امنیتی در خاورمیانه بدون نقش ایران پایدار نخواهد بود. این جایگاه می تواند در دیپلماسی منطقه ای به اهرم مؤثری تبدیل گردد. آموزه های سیاست خارجی جنگ ۱۲ روزه نشان داد که ایران بازهم با واقعیت «تنهائی استراتژیک» روبه رو است. نه چین و نه روسیه فراتر از مواضع محتاطانه پیش نرفتند. این واقعیت نشان میدهد که اتکای صرف به قدرت های بزرگ خطای راهبردی است و باید سیاست خارجی چندلایه ای دنبال شود. در عین حال، عضویت ایران در بریکس و سازمان همکاری شانگهای فرصتی برای طرح مواضع کشور در سطح جهانی فراهم نمود. هرچند این حمایت ها بیشتر سیاسی بود تا عملی، اما نشان داد که حضور در این نهادها می تواند هزینه های انزوای ایران را کم کند. شرط اصلی استفاده از این فرصت ها، پیوند زدن آنها به پروژه های اقتصادی و همکاری واقعی است. از دیگر آموزه ها، اهمیت دیپلماسی رسانه ای بود. در ایام نخست بحران، روایت رسانه های غربی غالب بود، اما با ورود فعال رسانه های داخلی، موازنه تا حدی تغییر نمود. این تجربه اهمیت سرمایه گذاری در دیپلماسی عمومی و رسانه ای را آشکار ساخت. همچنین، جنگ ۱۲ روزه اهمیت سیاست همسایگی را برجسته کرد. کشورهای منطقه نخستین حلقه اثرپذیر از بحران بودند و نگرانی آنها از گسترش جنگ نشان داد که دیپلماسی منطقه ای باید محور اصلی سیاست خارجی ایران باشد. جمع بندی جنگ تحمیلی ۱۲ روزه یک تجربه بی بدیل برای حکمرانی در ایران بود. این جنگ نشان داد که سرمایه اجتماعی، قدرت نظامی، تاب آوری اقتصادی و دیپلماسی چندلایه، ارکان اصلی حکمرانی پایدار هستند. برای پیشرفت این پارادایم، چند راه حل کلیدی وجود دارد: ۱. تقویت حکمرانی مشارکتی بوسیله نهادینه سازی مشارکت مردم در تصمیم گیری ها و مدیریت بحران. ۲. اصلاح ساختار اقتصادی با محوریت معیشت، دفاع از تولید و اصلاح نظام بانکی، ارزی و بودجه ای. ۳. حفظ و پیشرفت بازدارندگی نظامی و امنیتی بر مبنای مطالبه عمومی و هماهنگی نهادی. ۴. پیشبرد سیاست خارجی واقع گرایانه و چندلایه با محوریت همسایگی و دیپلماسی رسانه ای. ۵. توسعه حکمرانی فرهنگی برای تثبیت همگرایی هویتی میان مردم و نظام. در مقابل، رویکردهایی چون بیانیه اخیر جبهه اصلاحات که بازهم بر نسخه های قدیمی توسعه و تنش زدایی یکسویه تاکید دارند، نشان میدهد که بخشی از جریان های سیاسی نتوانسته اند از تجربه های جدید درس بگیرند. پارادایم جدید حکمرانی باید بر مبنای مردم باوری، مقاومت هوشمندانه و اصلاح ساختاری اقتصاد شکل گیرد، نه بر اساس نسخه های تاریخ مصرف گذشته. به طور خلاصه، آموزه اصلی جنگ ۱۲ روزه اینست که قدرت ملی ایران در پیوند مردم و حاکمیت نهفته است. پیشرفت پارادایم حکمرانی کشور مستلزم تبدیل این پیوند به یک سازوکار پایدار و نهادی برای پیشرفت، امنیت و عدالت اجتماعی است.